- تاریخ: ۱۴۰۰-۰۹-۰۹
- شناسه خبر: 25384
شهید شهریاری نمادی از اقتدار علمی و توسعه فناوریهای سخت پژوهشی
شهید مجید شهریاری نمادی از اقتدار علمی و توسعه فناوریهای سخت پژوهشی است که توانمندیهای علمی وی سرویسهای امنیتی آمریکا و رژیم صهیونیستی را به ستوه آورد.
زهرا بیات- تا پیش از ۸ آذر سال ۱۳۸۹ که تروریستهای آموزش دیده اسرائیل خودروی حامل دانشمند هستهای را منفجر کردند، کمتر کسی از مردم عادی “مجید شهریاری” دانشمند زنجانی را میشناخت، دانشمندی که یکتنه فاصله کشورمان با کشورهای پیشرفته غربی را به کمتر از ۵ سال رسانید و مرام و منشش موجب شد که حتی بعد از شهادتش به پیشرفت علم کمک کند. شهید شهریاری تنها دانشمندی بود که توانست محاسبات بسیار پیچیده ماموریت غنیسازی ۲۰ درصدی اورانیوم را حل کند و بابت این محاسبات یک ریال هم دریافت نکرد.
دکتر مجید شهریاری در سال ۱۳۴۵ و در زنجان متولد شد. در نگارش زندگینامه علمی خود چنین نوشته است: “اینجانب در کنکور سراسری سال ۱۳۶۳ با کسب رتبه دوم در سهمیه مربوطه در رشته الکترونیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شده و پس از فراغت تحصیل در کنکور کارشناسی ارشد مهندسی هستهای شرکت کرده و با کسب رتبه اول، تحصیلات خود را از سال ۱۳۶۹ در دانشگاه صنعتی شریف آغاز کردم. در سال ۱۳۷۱ نیز دوره کارشناسی ارشد خود را به پایان رساندم و با توجه به کسب رتبه اول در دوره مذکور با استفاده از آییننامه دانشجویان رتبه اول، در دوره دکتری علوم و تکنولوژی هستهای دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شدم. تحصیلات دوره دکتری خود را نیز در سال ۱۳۷۷ به پایان رسانده و از آبان ماه ۱۳۷۷ نیز به عنوان عضو هیئت علمی در دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر، مشغول به کار شدم. با توجه به عدم شرایط مناسب برای ادامه فعالیت علمی در دانشکده مذکور عدم تمایل خود به ادامه همکاری با دانشگاه امیرکبیر اعلام کرده و با پذیرش استعفای اینجانب از سوی دانشگاه امیرکبیر قرار داد همکاری اینجانب با دانشگاه امیرکبیر از تاریخ ۱۵ بهمن ماه سال ۱۳۸۰ به اتمام رسید.”
شروع به کارش به عنوان عضو هیات علمی در دانشگاه شهید بهشتی در دانشکده مهندسی هستهای بود. او دروسی همچون فیزیک عمومی و پایه، فیزیک راکتور و دینامیک راکتورهای هستهای را تدریس و چهار کتاب مرتبط با حوزه کاری خود تألیف کرده و چندین مقاله بینالمللی در زمینه مهندسی هستهای، در مجلات معتبر به چاپ رساند.
یکی از طرحهای مهم شهید شهریاری، طراحیهای تئوریک مربوط به ساخت نسل جدید راکتورهای هستهای است که بازتاب زیادی نیز در مراکز علمی جهان داشت. او از مشاوران ایران در طرح سزامی بود. طرح سزامی یا مولکولهای شتاب دهندههای الکترونیکی، اولین طرح فیزیک هستهای شمرده میشود که توسط کشور اردن در خاورمیانه اجرا میشد. طرحی که به واسطه حضور دانشمندان ایرانی و مدیریت رژیم صهیونیستی، امکان شناسایی و ترور این دانشمندان را امکانپذیر کرد. در واقع وبگاه طرح سزامی نام برخی از دانشمندان هستهای ایران را آشکار ساخت.
علی اکبر صالحی، رئیس انرژی اتمی ایران میگوید: نیاز به تکنولوژی جدیدی داشتیم. تقاضای سوخت کرده بودیم؟ برای اینکه بلد نبودیم بسازیم! و خب در محاسبات هستهای کسی را نداشتیم و همچنین محاسباتی نیز پیش از این انجام نشده بود. اما شهید شهریاری با اعتماد به نفسی که داشت، و ما هم با اعتقادی که به او داشتیم، این کار را به ایشان واگذار کردیم. او هم به خوبی آن را انجام داد. یعنی اگر در آن زمان شهید شهریاری میگفت که من مثلا ۱۰ میلیارد تومان دستمزد میگیرم تا این کار را انجام دهم، ما مجبور بودیم که بدهیم؛ هر چه میگفت مجبور بودیم که بدهیم برای اینکه کس دیگری نبود که این کار را انجام دهد.
تنها کسی که در مملکت میتوانست این کار را انجام دهد، شخص شهید شهریاری بود ولاغیر. با این حال، حتی یک ریال هم دستمزد نگرفت. حتی وقتی من خواستم دستمزدش را پرداخت کنم، ناراحت شد و گفت که من این کار را برای کشورم انجام دادم. اگر شهید شهریاری را در زمینه علم هستهای نمره 100 بدانیم، به بهترین نفر بعدی در کشورمان در این زمینه شاید بتوان نمره ۵۰ داد. یعنی او واقعا روی قله ایستاده بود.
خاطراتی از شهید شهریاری که از زبان برخی نقل شده را می خوانیم :
بهجت قاسمی، همسر دکتر شهریاری در خاطرهای از روزهای آشنایی و ازدواجش با این دانشمند هستهای سخن میگوید:
“آشناییام با مجید وقتی بود که من شده بودم شاگرد او. اوایل ازدواجمان شغل درست و حسابی نداشت. خانوادهاش هم یک خانواده فرهنگی و خیلی ساده بودند.
من هم شرایط مشابه داشتم، حتی تمام جهیزیهام را با حقوق خودم خریدم. چند تکه اسباب و اثاثیه در حد واجبات. چون خانه اولمان خانه دانشجویی بود و جای زیادی نداشتیم. جشن عروسیمان را هم در سالن دانشگاه گرفتیم. این ابتکار و خواسته هر دو تایمان بود. بعد از اینکه دو تا بچه بدنیا آوردیم تازه رفتیم ماه عسل شمال.
توی یک زندگی آرام و شیرین غوطهور بودیم. دخترم را که باردار بودم، کار هم میکردم. فشار کار هم زیاد بود. وقتی میآمدم خانه، میدیدم مجید به تجربه سالهای دانشجویی، کته درست کرده و غذای مختصری آماده کرده است. محسن را هم خودش ضبط و ربط میکرد؛ خیلی مراقب من بود و خیلی رئوف و مهربان بود.”
همسر شهید شهریاری در مورد اخلاق تدریس او میگوید: “رفتارش با دانشجویان بسیار پدرانه و مهربانانه بود. آنقدر با دانشجویان صمیمی بود که محیط دانشکده به یک خانواده تبدیل شده بود و دانشجویان، خصوصیترین مسائل خویش را با او درمیان گذاشته و مشورت میگرفتند. ولی این صمیمیت، خللی در کلاسهای درسی و جدیت این کلاسها ایجاد نمیکرد. در کلاس درس و انجام تکالیف و امتحانات، بسیار جدی و سختگیر بود. تکالیف درسیاش از سختترین تکالیف درسی دانشجویان بود و همین موضوع باعث شده بود که دانشجویان بعد از گذراندن درس او بسیار قوی و مسلط به موضوع بودند و خودشان از تواناییهایی که بهدست میآوردند، بسیار خشنود بودند. به تعبیر یکی از دوستان، “دکتر، دانشجوی قدکوتاه نداشت”. تمام کسانیکه تحت نظارتش فارغالتحصیل شدهاند، افرادی بسیار توانا در مسائل علمی و دارای اعتماد بهنفس بالا هستند. یقیناً موفقیتهای علمیاش، به منزله صِفرهایی بود که در جلوی قامت بلند ایمانی او معنا پیدا کرد.”
دختر شهید مجید شهریاری درباره برخورد پدرش با او میگوید:
ما توی فامیل بدحجاب داریم اما بابا هیچ وقت مستقیم تذکر نداد، ولی آنها خودشان به احترام بابا که مذهبی بود رعایت میکردند.
برای من مسئله کمی فرق میکرد، بابا به من هم مستقیم تذکر نمیداد ولی وقتی بین فامیل و آشنا میرفتیم و حجاب، رفتار و آنها را میدیدم که زیاد رعایت نمیکردند و اینکه بابا مرا و حجابم را در مقایسه با آنها خیلی بیشتر دوست داشت، من تشویق میشدم. گاهی بعضی عروسیها را که در آنها گناه بود، نمیرفتیم، بعداً به خانهشان میرفتیم و تبریک میگفتیم.
با کسی از فامیل نزدیک که مذهبی یا هم عقیده نبود بحثی را میکرد که مورد علاقه هر دو باشد؛ مثلاً یکی از فامیلها مذهبی نبود ولی حافظ را دوست داشت، یادم هست کل مدتی که خانهشان بودیم از حافظ حرف میزد و بابا هم تعابیر عرفانی از شعر حافظ را میخواند.
روایت جلیلی از فیش حقوقی شهید شهریاری
سعید جلیلی در واکنش به حقوقهای نجومی و با مثال زدن از الگوهای انقلابی از جمله شهید شهریاری میگوید: “در دانشگاه شهید بهشتی فردی به اسم دکتر مجید شهریاری وجود داشت که بزرگترین خدمات را به کشور انجام داد و باعث شد تا کشور به توان غنی سازی 20% برسد و در مقابل این خدمت خود نیز یک ریال پول دریافت نکرد، لذا این افراد باید به عنوان الگو به جامعه معرفی شوند تا در مقابل کسانی نباشند که بابت کارهای بیهوده خود حقوقهای نجومی بگیرند و حتی مدعی مردم و نظام هم باشند.”
یکی از دانشجویان دانشگاه شهید بهشتی که زیرنظر دکتر مجید شهریاری فعالیت کرده است نیز، در خاطرهای میگوید: “اواخر تابستان ۱۳۸۷ بود که برای اولین بار قدم به دانشگاه شهید بهشتی گذاشتم. در مقطع کارشناسی برق خوانده بودم و آشنایی چندانی با این رشته جدید نداشتم، چند روزی از شروع کلاسها میگذشت. دانشکده هنوز کامل نشده بود. سایت به تدریج تجهیز میشد و کتابخانه در واقع سالنی بود با چند میز و قفسههای خالی که کمکم پر میشدند. کمتر کسی به آنجا پا میگذاشت. آن روز صبح به همراه یکی از بچهها نشسته بودیم در آن سالن خالی و از خودمان میگفتیم، دانشکده، احساس و تردیدهایمان در این رشته جدید.
در همان حالوهوا بودیم که ناگهان در آن تاریک و روشن اول صبح، دکتر را دیدیم که پیش از رفتن به کلاس اولش سَرَکی به داخل کتابخانه کشید. ما را که دید تعجب کرد؛ ایستاد و سلام و علیک کرد. با اینکه کلاس سروقت برایش بسیار مهم بود، اما اوج تردید را در نگاهمان حس کرد. همانطور ایستاده شروع کرد به صحبت کردن؛ از رشتهمان گفت و گستره و آینده کاریاش.
با امیدواری میگفت: “هنوز اول راهیم؛ خیلی کار داریم.” اواسط همان ترم خبردار شدیم در تکمیل ظرفیت دانشگاه مالک اشتر هم قبول شدهایم و میتوانیم برای ثبتنام ترم بعد ارشد برق اقدام کنیم. دوتایی خیلی با هم حرف میزدیم. آینده رشته برق برایمان خیلی واضحتر بود، اما در طول آن ترم و بعدها در طول زمان ۲ چیز برایمان مشخص شد. یکی بحث علم بود و دیگری اخلاق. دکتر در هر ۲ اینها نمونه بود. شاید آن روزها باور نمیکردیم ما دانشجویان مردد و سرگردان این روزها مشغول آماده شدن برای دفاع از تز دکترایمان باشیم.
با تمام اینها دکتر مجید شهریاری صبح روز دوشنبه ۸ آذر ماه ۸۹ در بلوار ارتش، توسط رژیم صهیونیستی و باهمکاری اطلاعاتی منافقین در یک عملیات تروریستی به مقام شهادت نائل آمد. تروریستها با چسباندن بمب مغناطیسی به اتومبیل وی ایشان را به شهادت رساندند. پیکر مطهر او پس از تشییع گسترده با حضور اساتید، دانشجویان، نهادهای علمی و مردم شهید پرور ایران، در امامزاده صالح تهران دفن شد.
و اما روایت جزئیات این ترور از زبان همسر شهید شهریاری که از این سوء قصد جان سالم به در برد.
“روز قبل از حادثه، دکتر از دانشگاه به من زنگ زد و گفت در دانشگاه جلسهای هست که من هم باید بروم، چون من یک طرح در دست اجرا داشتم که مدتی بود به مشکل خورده بودم و دکتر گفت مشکل طرح من در آن جلسه حل میشود. فردای آن روز من خیلی خوشحال بودم. صبح روز بعد با دکتر از منزل بیرون رفتیم. بهعلت آلودگی هوا و زوج و فرد شدن خودروها، دکتر نمیتوانست خودرو بیاورد به همین دلیل با خودروی من رفتیم و به پسرم محسن هم گفتیم با ما بیاید اما گفت کلاس دانشگاه او ساعت ۱۰ صبح است و نیامد و این لطف خدا بود که نیاید تا شاهد این حادثه تلخ نباشد.
دکتر و راننده جلو نشستند و من هم عقب، دکتر مطابق معمول که بیشترین استفاده را از وقتش میکرد در ماشین شروع به گوش کردن تفسیر قرآن آیتاله جوادی آملی کرد، حدود پانصد، ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم که یک موتوری نزدیک ماشین شد، در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرون. دکتر پس از فریاد راننده گفت چی شده؟ من چون کمربند نداشتم بلافاصله از ماشین پیاده شدم، راننده هم سریع پیاده شد من رفتم در سمت دکتر را باز کنم تا دکتر سریع پیاده شود که در همین حین بمب جلوی صورت من منفجر شد. بیهوش نشدم، فقط حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس میکردم. خواستم بروم به مجید کمک کنم اما نمیتوانستم حرکت کنم و فقط میگفتم مجید من. راننده آمد بالای سر من به او گفتم برو مجید را کمک کن، اما راننده که آمد بالای سر مجید، دیدم توی سر خود میزند. یک نگاه به من میکرد و یک نگاه به مجید. دیدم کسی نبود کمک کند خودم را کشان کشان رساندم به درب خودرو دیدم مجید بیسر و صدا سرش به سمت راننده بیحرکت افتاده، فهمیدم که مجید شهید شده در این دقایق من فقط داد میزدم و ناله میکردم مجید من.
لحظهای بعد فهمیدم روی برانکارد نیروهای امداد هستم، بیاختیار تا یاد مجید افتادم صحنه کربلا به ذهنم خطور کرد که سر فرزند زهرا(س) را بریدند و چه بلاهایی که بر سر اهل بیت نیاوردند، اما مجید من که خاک پای آنها هم نمیشود. پس از آن گفتم الحمدلله. من چون نزدیک بمب بودم خیلی صدمه دیدم و یکی از ترکشها تا نزدیکی قلبم نفوذ کرده بود و واقعا معجزه الهی بود که خطر مرگ رفع شد، پای چپ من هم از ده جا شکسته و تکه تکه شده بود که پزشکان با پیوند عضله آن را ترمیم کردند.”
روایت دکتر فریدون عباسی درباره شهید شهریاری: روزی که مجید شهریاری ترور شد، فریدون عباسی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی کشور هم مورد سوءقصد قرار گرفت اما جان سالم به در برد. او میگوید: “من چند روز پیش از ترور ایشان که به اتاقش در دانشگاه رفتم، با ذوق به من گفت که تفسیر یک سوره دیگر هم از طرف آیتالله جوادی آملی تمام شد. در بحثهای علمی هم ایشان خیلی شاخص بود؛ یعنی واقعا کامل بر علوم تسلط داشتند و در رشتههای دیگر هم وارد میشدند. اگر جایی تصمیم میگرفت که وارد علوم دیگر بشوند، خیلی خوب و کامل آنها را مطالعه میکرد و یاد میگرفت. یعنی اگر لازم بود برای کاری، شیمی یاد بگیرد، میرفت و بهطور کامل و خوب یاد میگرفت و خیلی جالب بود که تخصصهای مختلف خیلی زود جذب ایشان میشدند. قدرت عجیبی در جذب و گردآوری افراد با تخصصهای مختلف برای پیشبرد پروژههای گوناگون داشت.”
“آقا” به خانواده شهید چه گفت؟
چند روز پس از ترور شهید شهریاری، رهبر انقلاب برای تسلی خاطر خانواده شهید به دیدار ایشان میرود.
متن زیر، حاشیهنگاری پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتالله خامنهای از این دیدار است؛ دیداری که دریای مواج عشق شهید شهریاری به ولایت در آن موج میزند:
“فرقی نمیکند استاد دانشگاه باشد یا خانهدار؛ به هر کسی بگویند میهمانی که وارد خانهاش میشود، رهبر است، دست و پایش را گم میکند. با اینکه خانه را به خاطر همین میهمانها تر و تمیز کرده و میوه و شیرینی را هم آماده، اما باز هم انگار حس میکند چیزی کم است. همسر دکتر مجید شهریاری هم از این قاعده مستثنی نیست. هرچند چهره بسیار آرامی دارد، اما از وقتی خبر را شنیده مرتب این طرف و آن طرف میرود؛ با همان عصایی که به خاطر ماجرای ترور مجبور شده در دست بگیرد. اولین چیزی هم که درست میکند، قاب عکس استاد شهریاری و چند نفر از همکارانش است: “اگه قراره این فیلم رو جایی پخش کنید، بذارید این قاب رو بردارم. چون عکس یکی دیگه از دانشمندان هم توش هست.” حواسش هست که مبادا خاطره تلخ خودش، برای کس دیگری تکرار شود. اما توی قاب، دکتر دارد میخندد؛ مثل بقیه اطرافیانش که با او عکس یادگاری گرفتهاند. گوشه قاب هم نوشته: “یاد آن روز به خیر… همه میخندیدند.”
رهبر که وارد میشود، پسر دکتر به استقبالش میرود. همسر دکتر اما، کنار مادر و دختر شهید، نشسته روی مبل. نمیتواند جلوی رهبر بلند شود. پایش را گذاشته روی میز جلویش و پارچهای انداخته روی آن. همانطور نشسته خیرمقدم میگوید.
استخوانهای پایش در اثر انفجار خُرد شده؛ اما خودش نه. صورت زخمیاش پر است از صلابت زینبی. انگار نمیخواهد کسی غم سنگین دلش را در چهرهاش بخواند. دقیقاً به همین دلیل هم پس از انفجار، در بیمارستان خواسته بود که هیچ خبرنگاری بالای سرش نرود: “آخه من زخمی بودم و داغدار. ممکن بود حرفی بزنم که دشمن سوءاستفاده کنه.”
رهبر که قبلاً صحبتهای همسر شهید را از تلویزیون دیده، تقدیری از شهید و خانوادهاش میکند: “شهادت دکتر شهریاری، آبرویی داد به جامعه علمی کشور. شهادت همچنین شخصیت برجسته و مورد قبولی، به دشمن نشان داد که در محیط علمی جمهوری اسلامی، اینجور شخصیتها و انگیزههایی وجود دارد.” و بعد هم از مقام شهید میگوید و از عنایت الهی که موجب تسلی بازماندگان است: مهمترین تسلایی که انسان در اینجور حوادث به خودش میدهد این است که میداند خدای متعال برای این جانفشانیها و این شهادتها و این خونهای به ناحق ریخته شده، ثوابهایی را معین و مدون کرده که به ذهن ما هم خطور نمیکند! به قدری این مقامات و درجات الهی، عالی و غیرقابل توصیف است که ما اصلاً نمیتوانیم درک کنیم؛ و مطمئن باشید ایشان الان در بهترینِ حالات است، که هر مؤمنی و هر انسان صالحی، اگر چنانچه اندکی از آن مراتب را بتواند با دیدهٔ بصیرت خودش ببیند، آرزو میکند که ایکاش ما به همین سرنوشت دچار بشویم. و الحمدلله ربالعالمین ایشان (شهید شهریاری) وضعشان اینطور است؛ و بزرگترین تسلی این است. لکن تسلای دومی هم وجود دارد و آن قدردانی مردم است. دیدید که مردم ما چه قدردانی و چه ارزشگذاری کردند از این شهید بزرگوار.”
خانم دکتر که در دانشگاه هم همکار دکتر شهریاری بوده، میرود سراغ خاطرات همسرش: “نماز شبش بهراه بود. حتی شب عروسی هم سجاده نماز شبش جمع نشد.” میداند که همه میدانند همسرش از دانشمندان طراز اول مملکت بوده، دیگر چه اهمیتی دارد که رتبه ۲ کنکور بوده و مهندسی برق دانشگاه امیرکبیر خوانده، یا نمره درس ریاضی۲ را ۱۹٫ ۵گرفته؛ درسی که تقریبا هر مهندسی سابقه یکیدوبار افتادن در آن را دارد.
دوست دارد مردم از دین و ایمان همسرش هم بدانند: “سرپرستی مالی چند خانواده رو برعهده داشت. تازه، مطمئنم خیلیهاش رو هم ما خبر نداریم.” بعد هم از تأسیس صندوق قرضالحسنه مسجد و چند کار دیگر میگوید. مطمئن است که شهادت دکتر به خاطر این تزکیه نفس بوده، نه آن مدارج علمی. این تلقی را رهبر هم تأیید میکند. رهبر از احوال جسمی خانم دکتر میپرسد. ۲۰۰ ترکش در بدن خانم دکتر، رهبر را هم به تعجب میاندازد. اما وقتی از ترکشی میگوید که در کنار قلبش جا خوش کرده، رهبر را میبرد به ۳۰سال پیش؛ روزی که خودش را ترور کرده بودند: “توقع اینکه من زنده بمونم نبود. وقتی به هوش میآمدم، به نظرم میرسید دارم میرم. مرگ رو میدیدم.”
رهبر اینها را که میگوید، به دست راستش اشاره میکند؛ یادگار همان ترور: “وقتی خوب شدم، با خودم گفتم حتما علتی داشته؛ خدای متعال از من توقعی داشته. همون موقع به امام(ره) هم گفتم این حرفها رو. البته اون موقع فکر میکردم به خاطر جبهه و جنگ و اینجور چیزهاست. شما هم همین فرض رو بکنید. اگر ترکشی تا نزدیکی قلب میره و وارد قلب نمیشه، اتفاقی نیست. میشود گفت که تصادفیه، اما همه تصادفها با اراده الهی صورت میگیره. حتما خدا توقع دارد کاری بکنید. زمینهاش هم هست. هم زمینه فعالیت علمی دارید، هم دانشجویان و جوانان زیادی زیر دست شما هستند.”
خانم دکتر که فرصت را مناسب دیده، نکتهای را برای حفاظت بهتر از دانشمندان مطرح میکند و میگوید: “من راضیام به رضای خدا. مطمئنم که این شهادت، تقدیر مجیدم بود. برای خودم نمیگویم. اما میخواهم که بیشتر مواظب دانشمندان دیگر باشند.” بعد هم میشنود که رهبر این دستور را قبلاً داده. درددلها که تمام میشود، رهبر به رسم همیشه، قرآنی را به همسر و مادر شهید هدیه میکند. اما جمله یادگاری رهبر، این بار کمی با یادگاریهای دیگر متفاوت است؛ درحد یک کلمه: «بسم الله الرحمن الرحیم. اهدایی به خانواده دانشمند شهید عزیز؛ آقای دکتر مجید شهریاری. سیدعلی خامنهای ۸۹/۱۰/۳۰” و انگار تمام ماجرا در همین یک کلمه “دانشمند” بود تا برای خیلیها ثابت شود که درِ باغ شهادت هنوز باز است.”
“استاد”، خرده روایتهایی از زندگی شهید هستهای، مجید شهریاری است؛ در این کتاب حدود ۲۰۰ خاطره از دوستان، دانشجویان، همکاران، همسر و فرزند شهید مجید شهریاری به رشته تحریر در آمده که همگی از آن استاد شهید درس گرفتهاند و توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
این کتاب نقل فضایی ساده و صمیمی است که در آن، سختترین مسائل علمی روز دنیا، به زیباترین نحو حل میشد؛ با تلاشی پر از انگیزه، توکل، با لبخند و عشق به رشد و بالا رفتن و بالا بردن. نقل اساتید و دانشجویانی است که حقیقتاً دوست یکدیگر بودند.
رهبر معظم انقلاب در بیانات اخیر خود در جمع برگزارکنندگان کنگره بزرگداشت شهدای زنجان خاطرهای را از شهید شهریاری نقل کردند که برگرفته از کتاب “استاد” بود؛ این خاطره را در زیر میخوانید:
“یکی از آن شبهایی که تا دیر وقت با دکتر کار میکردیم در یک محاسبه کارمان گیر کرد. چند ساعتی طول کشید و گره باز نشد. طوری شده بود که کاری از دکتر شهریاری با آن همه تسلطی که در محاسبه داشت برنمیآمد شب از نیمه هم گذشته بود.
در یک لحظه دکتر دست از کار کشید فکر میکردم تصمیم گرفته کار را رها کند تا روز بعد انجام بدهیم تعجب کردم آخر امکان نداشت دکتر از کنار مسألهای لاینحل بگذرد و بگذارد برای بعد. اما اشتباه کرده بودم ایشان رو کرد به من و گفت برویم دو رکعت نماز بخونیم.
راستش با خودم فکر میکردم نماز خواندن چه ربطی به کار علمی و محاسبه هستهای دارد؟؛ اما خب، این برای من که شاگردش بودم، یک روال بود که هر چه میگفت اطاعت میکردم. باور کنید هیچ باوری به این نداشتم که نماز خواندن ما کاری از پیش ببرد.
تجدید وضو کردیم و رفتیم نمازخانه دانشکده. کنجکاوی من که سنوسال چندانی نداشتم و سؤالهایم درباره ربط نماز و یک محاسبه هستهای باعث شد دقت کنم به اینکه آیا ایشان دارد از فرصت نماز برای ادامه تمرکز روی محاسبه استفاده میکند یا نه.
ایشان رفت و همانجای همیشگی در نمازخانه قامت بست. من این فضا را تا دکتر در قید حیات بود جرأت نکردم و درست هم نبود برای کسی تعریف کنم، اما امروز میگویم در آن دل شب دکتر را دیدم که نمازی خواند با نالههایی مثل یک بچه که خطایی بزرگ انجام داده است پیش معلم یا پدرش. با آن ناله و راز و نیاز نمیتوانست تمرکزی روی مسأله داشته باشد.
من هم نماز خواندم. نماز که تمام شد سکوتی نمازخانه را پر کرده و در همان سکوت یک آن دکتر رو به من کرد و گفت: “پیدا کردم”
متعجب مانده بودم همانطور شفاهی روش محاسبه را برایم توضیح داد.
اما مسئولیت ترور شهید شهریاری با چه کسی بود؟
ترور دکتر شهریاری آنطور که در آغاز تصور میشد، مدتی طولانی بدون بانی و مسبب باقی نماند. لبخندها و قهقهههای مستانه دشمنان ایران که تا مدتی پس از شهادت ایشان ادامه داشت، دیری نپایید که جای خود را در رسانهها هم باز کرد و چند روز پس از ترور، بانیان آن خودشان را لو دادند؛ نه در یک وبلاگ یا سایت گمنام خبری بلکه در بخش فارسی سایت رسمی وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی. ماجرای این لو دادن را دکتر سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی در پایان مذاکرات هستهای ژنو اینطور توضیح داد: “چند روز پس از این ترور، سایت رسمی وزارت خارجه رژیم صهیونیستی رسما اعلام میکند این اقدامی غیرجنگی برای ممانعت از دستیابی ایران به فناوری هستهای بود. صهیونیستها البته پس از آنکه متوجه این گاف شدند، مطلب را از روی سایتشان برداشتند و اینگونه توجیه کردند که ما صرفا گمانهزنی کردیم، نه اینکه به ترور اعتراف کنیم. چند هفته قبل از این اقدام، رئیس سرویس امنیتی یکی از کشورهای اروپایی، به صراحت اعلام کرد که ما میخواهیم با اقدامات امنیتی اطلاعاتی مانع پیشرفت هستهای ایران شویم.”
با تمام اینها ترور دانشمندان هستهای در ایران بخشی از تلاشهای بیپایان جامعه اطلاعاتی اسرائیل همراه با همتایان غربی آن از جمله انگلیس و آمریکا برای مختل کردن یا به تاخیر انداختن و در صورت امکان بازداشتن ایران از تحقق هدفش در دستیابی به اهداف هستهای است. پایگاه خبری وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی نیز در دی ماه ۱۳۸۹ با اشاره به عملیاتهای تروریستی در ایران و ردپای امریکا در این عملیاتها نوشت: سوء قصد به جان دانشمندان اتمی ایران، بخشی از برنامههای امریکا، انگلیس و اسرائیل با هدف جلوگیری از رسیدن ایران به بمب اتمی بوده است.