- تاریخ: ۱۴۰۲-۰۶-۰۶
- شناسه خبر: 35864
آه از این رفتگان بیبرگشت!
در زمان نه چندان دور برخی افراد با عناوین پر طمطراقی در عرصهی فرهنگی شهر گرد و خاکی به پا کردند. ولی سید حمید صدیقیان با فراست خاص خود فهمید که این جماعت جو فروش گندم نما هستند وتاریخ را صحنهی تسویه حساب و پیگیری اغرا ...
سابقهی آشـنایی بنده با زندهیـاد سـید حمـید صدیقـیان به کتـابفروشی فـرهنگ باز میگردد. از او دعـوت کـردم تا مسـتند «خط بیخط» در موسسهی فرهنگی «مشکات» را تماشا کند. بعد از تماشای مستند با نا امیدی از او پرسیدم شما کتاب «تاریخ وَقَعهی زنجان» را دیدید؟ با مهربانی گفتند دارند و لینک کتاب را به موبایلم فرستادند. گویا در این لحطه تمام دنیا را به من دادند و نکتهی جالب اینکه بعد از شش ماه با کمک او توانستم خود کتاب را به دست بیاورم. بعد از این رابطهی من و سید حمید رنگ رفاقت به خود گرفت.
سید حمید ویژگی برجستهی اخلاقی زیادی داشت اما سخاوت او منحصر به فرد بود. هیچگاه از یاد نمیبرم که در دوران کرونا به کمک کادر درمان و دانشآموزان بیبضاعت شتافت. با همت او حداقل پانزده دانشآموز نیازمند ترک تحصیل نکردند. زندگی او آمیزهای از آموختن و یاد گرفتن بود. بسیاری از انقلابیون با دعوت سید حمید جلوی دوربین مجموعهی تاریخ شفاهی انقلاب ۵۷ نشستند. اگر کمکهای همدلانهی او نبود، مجموعه مصاحبه های موسسه فرهنگی مشکات ناچیز و اندک بود. با دعـوت او چـهرههای مهمی در برابر دوربیـن ما نشستند و بر غنـای کار ما افزودند. سید علاوه بر اینکه مرد بذل و بخشش بود اهل بذله نیز بود، به شوخی میگفت:«این دوستان را آوردم تا تو بهشون آمپول بزنی». او هیچ گاه هیچ منتی بر سر ما نگذاشت و هرگز خلف وعده نیز نکرد…
اشراف بینظیر او به تاریخ معاصر به ویژه منطقهی خمسه تحسین برانگیز بود. هرگاه از او پرسشی میکردیم با تسلط کامل پاسخ میداد. آدم فکر میکرد گویا همین هفته مطالعهی جامع در این موضوع داشته است. جایگاه علمی زندهیاد صدیقیان، در جایی، بیش از پیـش بر من آشکار شد، آنجا که محقق برجستهی دورهی مشروطیت و بابیت جناب آقای سـید مقـداد نبـوی رضوی تاکید کردند که کتاب جدید او را حتماً به «آقای صدیقی» برسانم. به آقای نبوی گفتم منظور شما آقای صدیقیان است نه صدیقی. وقتی نظر زندهیاد صدیقیان را به او انتقال میدادم به گرمی استقبال میکرد. این تبادل علمی به حدی شده بود که یکی از دلایل سفر مقداد به زنجان، گفت و شنود با سید حمید بود. حیف که روزگار با ما مهربان نبود و فرصت این دیدارها چه زود از دست رفت. اگر روزگار با او مهربانتر بود شاید الان در کسوت یکی از برجستهترین اساتید تاریخ ایران به فرهنگ این مرز و بوم خدمت میکرد. صد حیف جامعهی دانشگاهی از مواهب دانش او محروم ماند.
سید حمید صدیقیان نظریههای بدیعی در تاریخ داشت که دو نمونه از آن را در این مقال میآورم تا از دستبرد طراران فرهنگی که این روزهاتعدادشان کم نیست مصون بماند:
- علی محمد شیـرازی(باب) در سفـر خـود به مکه ادعـای پیامبـری کـرده است.
- برخی از حروف حی خود را بالاتر از علی محمد باب میدانستند. بسط نظریه سید فرصت دیگر میطلبد که در این مقال جای آن نیست…
بدون هیچ تردید مرحوم سید حمید رکن رکین محافل کتاب خوانی دو دههی اخیر بود. جامعیت مثال زدنی او به جلسهها سمت و سوی خاصی میداد. چند جلسه ای که استاد صدیقیان به دلیل بیماری در آنها حاضر نبود، غیبتاش کاملاً محسوس بود.
جدا از سواد بالای او، آن چه که مرا و بسیاری از اشخاص را به او جلب کرد، اخلاق بینظیرش بود. هیچگاه ندیدم سید عصبانی باشد و یا پشت سر کسی غیبتی بکند.
همواره با روی باز پذیرای افراد مختلف بود. تقریباً هفتهای یک بار با او تماس تلفنی داشتم و همیشه به جای سلام به من میگفتند:«hello». در مکالمههای خود در جستجوی پاسخهای علمی برای سئوالاتم بودم و بیاغراق با هر بار تماس به فهم و اطلاعات من افزوده میشد.
در زمان نه چندان دور برخی افراد با عناوین پر طمطراقی در عرصهی فرهنگی شهر گرد و خاکی به پا کردند. ولی سید حمید صدیقیان با فراست خاص خود فهمید که این جماعت جو فروش گندم نما هستند وتاریخ را صحنهی تسویه حساب و پیگیری اغراض شخصی خود نموده اند. به نظر میرسد او مرز بندی نرم و دقیق خود را با این جماعت حفظ کرد ه و در سمت درست تاریخ ایستاد.
گذشته از اینها، سید حمید چهقدر سخت است برای تو واژهی مرحوم نوشتن و به تعبیر خواجه حافظ شیرازی: هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق…و ما جزء عشق و مهربانی از تو چیزی ندیدیم و تو با گفتار و کردارت مروج صلح و دوستی بودی ونامهربانیهای مخالفان و نارفیقان را نادیده میگرفتی و میدانستی که انتقام اشتباهی دوباره است.
سید صدیق، نام خانوادگی تو آینهی تمام نمای زندگی تو بود و چه رازی آشکارتر از این. - تو با صداقت تمام در اوج قلهها خواهی ماند، اگر چه به وادی خاموشان پا نهادی و من با خود میاندیشم سیدِ ما به جمع رفتگان بزرگی چون محمد جعفر جعفری لنگرودی و دکترداود فیرحی پیوست و با رفتن او اضلاع مثلثِ مرگِ محبوبهای من تکمیل شد و من برای شما و همهی رفتگان آرزوی آرامش ابدی دارم وبه یاد شما نجوا میکنم: آه از این رفتگان بیبرگشت!
-
یادداشت/سیدمجتبی حسینیالموسوی
-